همسفر و غذای دسته جمعی
غذاي دسته جمعي
همين كه رسول اكرم و اصحاب و ياران از مركبها فرود آمدند و بارها را بر زمين نهادند، تصميم جمعيت بر اين شد كه براي غذا گوسفندي را ذبح و آماده كنند.
يكي از اصحاب گفت: (سر بريدن گوسفند با من).
ديگري: (كندن پوست آن با من).
سومي: (پختن گوشت آن با من).
چهارمي:
رسول اكرم: (جمع كردن هيزم از صحرا با من).
جمعيت: (يا رسول الله! شما زحمت نكشيد و راحت بنشينيد، ما خودمان با كمال افتخار همه اين كارها را مي كنيم).
رسول اكرم: (مي دانم كه شما مي كنيد، ولي خداوند دوست نمي دارد بنده اش را در ميان يارانش با وضعي متمايز ببيند كه براي خود نسبت به ديگران امتيازي قائل شده باشد
سپس به طرف صحرا رفت و مقدار لازم خار و خاشاك از صحرا جمع كرد و آورد.
یکبار در فامیل زن دایی ام بعد کلی خنده گفت: امروز آخوندی را دیدم که موز می خرید.دختر دایی ام هم گفت:آخوندی را دیدم که دست بچه اش را گرفته.آنقدر برایشان تازگی داشت که به وجد آمده بودند.
تصور ذهنی عامه مردم این است که عالم یا آخوند که مثلا لباس پیغمبر را به تن دارد نباید دست به سیاه و سفید بزند و نمی زند.
آیا عالمی بزرگتر از پیغمبر داریم؟ اگر این داستان ها را بچه های فشم امروزی بخوانند جذب دین می شوند.همانطور که من در 16 سالگی جذب شدم.