صرف از نگاهی دیگر
# صرف از نگاهی دیگر.:)☺️
یک مفرد مذکر غایب نام ببرید؟
یعنی هم مفرد باشد
هم مذکر
هم غایب
پاسخ: امام عصر
اللهم عجل الولیک الفرج
# صرف از نگاهی دیگر.:)☺️
یک مفرد مذکر غایب نام ببرید؟
یعنی هم مفرد باشد
هم مذکر
هم غایب
پاسخ: امام عصر
اللهم عجل الولیک الفرج
در روایات اهل بیت مردان متاهل از ازدواج موقت نهی شده اند،مگر آن که تو جیهی مانند عدم دسترسی به همسر و نیاز جنسی شدید وجود داشته باشد.امام رضا ( ع):
ازدواج موقت،حلال و مباح مطلق است،برای کسی که خداوند امکان ازدواج دائم را روزی او نکرده است.پس با ازدواج موقت خود را حفظ می کند.حال اگر با ازدواج دائم از آن بی نیاز شود.ازدواج موقت در صورتی برای او مباح است که از همسرش دور باشد.
کلینی،اصول کافی، ج5،ص452
حر عاملی،وسائل الشیعه،ج 21 ،ص22
مسلمان و كتابي
در آن ايام، شهر كوفه مركز ثقل حكومت اسلامي بود. در تمام قلمرو كشور وسيع اسلامي آن روز، به استثناي قسمت شامات، چشمها به آن شهر دوخته بود كه چه فرماني صادر مي كند و چه تصميمي مي گيرد.
در خارج اين شهر دو نفر، يكي مسلمان و ديگري كتابي (يهودي يا مسيحي يا زردشتي) روزي در راه به هم برخورد كردند. مقصد يكديگر را پرسيدند، معلوم شد كه مسلمان به كوفه مي رود و آن مرد كتابي در همان نزديكي، جاي ديگري را در نظر دارد كه برود. توافق كردند كه چون در مقداري از مسافت راهشان يكي است با هم باشند و با يكديگر مصاحبت كنند.
راه مشترك، با صميميت، در ضمن صحبتها و مذاكرات مختلف طي شد. به سر دو راهي رسيدند، مرد كتابي با كمال تعجب مشاهده كرد كه رفيق مسلمانش از آن طرف كه راه كوفه بود نرفت و از اين طرف كه او مي رفت آمد.
پرسيد: مگر تو نگفتي من مي خواهم به كوفه بروم؟
چرا.
پس چرا از اين طرف مي آيي؟ راه كوفه كه آن يكي است.
مي دانم، مي خواهم مقداري تو را مشايعت كنم. پيغمبر ما فرمود: (هرگاه دو نفر در يك راه با يكديگر مصاحبت كنند، حقي بر يكديگر پيدا مي كنند)، اكنون تو حقي بر من پيدا كردي. من به خاطر اين حق كه به گردن من داري مي خواهم چند قدمي تو را مشايعت كنم. و البته بعد به راه خودم خواهم رفت.
اوه! پيغمبر شما كه اين چنين نفوذ و قدرتي در ميان مردم پيدا كرد و به اين سرعت دينش در جهان رايج شد، حتما به واسطه همين اخلاق كريمه اش بوده.
تعجب و تحسين مرد كتابي در اين هنگام به منتها درجه رسيد كه برايش معلوم شد، اين رفيق مسلمانش، خليفه وقت (علي بن ابي طالب عليه السلام -) بوده. طولي نكشيد كه همين مرد، مسلمان شد و در شمار افراد مؤمن و فداكار اصحاب علي عليه السلام قرار گرفت.
مردم را به دین دعوت کنید جز به زبان هایتان
قافله اي كه به حج مي رفت
قافله اي از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت، همين كه به مدينه رسيد چند روزي توقف و استراحت كرد و بعد از مدينه به مقصد مكه به راه افتاد. در بين راه مكه و مدينه، در يكي از منازل، اهل قافله با مردي مصادف شدند كه با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصي در ميان آنها شد كه سيماي صالحين داشت و با چابكي و نشاط مشغول خدمت و رسيدگي به كارها و حوايج اهل قافله بود، در لحظه اول او را شناخت. با كمال تعجب از اهل قافله پرسيد: اين شخصي را كه مشغول خدمت و انجام كارهاي شماست مي شناسيد؟
- نه، او را نمي شناسيم، اين مرد در مدينه به قافله ما ملحق شد، مردي صالح و متقي و پرهيزگار است. ما از او تقاضا نكرده ايم كه براي ما كاري انجام دهد، ولي او خودش مايل است كه در كارهاي ديگران شركت كند و به آنها كمك بدهد.
معلوم است كه نمي شناسيد، اگر مي شناختيد اين طور گستاخ نبوديد، هرگز حاضر نمي شديد مانند يك خادم به كارهاي شما رسيدگي كند.
مگر اين شخص كيست؟
اين، (علي بن الحسين زين العابدين) است.
جمعيت آشفته بپا خاستند و خواستند براي معذرت، دست و پاي امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: اين چه كاري بود كه شما با ما كرديد؟! ممكن بود خداي ناخواسته ما جسارتي نسبت به شما بكنيم و مرتكب گناهي بزرگ بشويم.
امام: (من عمدا شما را كه مرا نمي شناختيد براي همسفري انتخاب كردم؛ زيرا گاهي با كساني كه مرا مي شناسند مسافرت مي كنم، آنها به خاطر رسول خدا زياد به من عطوفت و مهرباني مي كنند، نمي گذارند كه من عهده دار كار و خدمتي بشوم، از اينرو مايلم همسفراني انتخاب كنم كه مرا نمي شناسند و از معرفي خودم هم خودداري مي كنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نايل شوم.
این محبت و عاطفه امام هر زمان را به امت خویش نشان می دهد، در حالیکه از امام زمان چهره ای در دور دست و دیکتاتور در ذهن ما نشان داده اند.حال که امام ما اینگونه است. پس من هم میخواهم مثل او باشم.
یاد بعضی نفرات روشنم میدارد
نام بعضی نفرات رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی سوی شان دارم دست
جراتم می بخشد ، روشنم میدارد.
اللهم عجل الولیک الفرج